پیشنهاد میکنم نخون
تعدادى پيرزن با اتوبوس عازم تورى تفريحى بودند. پس از مدتى يکى از پيرزنان به پشت راننده زد و يک مشت بادام به او تعارف کرد راننده تشکر کرد و بادامها را گرفت و خورد. در حدود ٤٥ دقيقه بعد دوباره پيرزن با يک مشت بادام نزد راننده آمد و بادامها را به او تعارف کرد راننده باز هم تشکر کرد و بادامها را گرفت و خورد. اين کار دوبار ديگر هم تکرار شد تا آن که بار پنجم که پيرزن باز با يک مشت بادام سراغ راننده آمد، راننده از او پرسيد چرا خودتان بادامها را نمىخوريد؟ پيرزن گفت چون ما دندان نداريم. راننده که خيلى کنجکاو شده بود پرسيد پس چرا آنها را خريدهايد؟ پيرزن گفت ما شکلات دور بادامها را خيلى دوست داريم!
به این میگن جواب دندان شکن
يک روز مردي خيلي خجالتي رفت توي يک كافي شاپ ...
چند دقيقه كه نشست توجهش به يک دختر خوشگل كه كنار ميز
بار نشسته بوده جلب شد.
نيم ساعتي با خودش كلنجار رفت و بالاخره تصميمش رو گرفت و
رفت سراغ دختر و با خجالت بهش گفت : ميتونم كنار شما بشينم
و يه گپي با همديگه بزنيم و بيشتر آشنا بشيم ؟!
دختر ناگهان و بي مقدمه فرياد زد : چي؟! من هرگز امشب با تو
نمي خوابم ؟!!
همه مردم توجهشون جلب شد و چپ چپ به مرد نگاه کردند و
سري تکون دادند !
مرد بيچاره سرخ و سفيد شد و سرشو انداخت پايين و با
شرمندگي رفت نشست سر جاش ...
بعد از چند دقيقه دختر رفت كنار مرد نشست و با لبخند گفت : من
معذرت ميخوام! متاسفم كه تو رو خجالت زده كردم. راستش من
فارغ التحصيل روانپزشكي هستم و دارم روي عكس العمل مردم در
شرايط خجالت آور تحقيق مي كنم ...!!!
مرد هم ناگهان فرياد زد : چي؟! منظورت چيه كه 200$ براي يه
شب مي گيري؟
.: Weblog Themes By Pichak :.